همکاران 11 فروردين 1391

پاسخ

کی از این بهتر ، فردی شایسته ، موفق باشه

اهالی بنه کنار 11 فروردين 1391

پاسخ

ضمن تبریک این انتصاب به جناب مهندس سید مرتضی حسینی ، آرزوی موفقیت ایشان را نه تنها در انتصاب جدید ، بلکه ارتقاء ایشان در شان و مقام نمایندگی شهرستان فریدونکنار خواهانیم .
جمع کثیری از اهالی بنه کنار

فرهاد 11 فروردين 1391

پاسخ

ما که خیلی خوشحال شدیم که فردی شایسته و لایق و از اهالی شهرستان خودمان به این سمت انتصاب شد ، ما حاضریم در موفقیت ایشان کمال همکاری را بنمائیم

حمید 11 فروردين 1391

پاسخ

آق سید ، ما دوست داریم
از دست ما برآید ، تا آخرش با هات هستیم

سید محمود 11 فروردين 1391

پاسخ

از این که یه سید ، اونهم یه فریدونکناری ، باز درخشید ، بسیار بسیار مسرور شدم ، موفق باشید.

علی 12 فروردين 1391

پاسخ

من که زیاد نمی شناسمش اما اونهایی که میشناسنش بیان و نظرشون رو بدن ، تا حالا که از نظرها برمیآد آدم خوبیه ، البته آخرش مهمه !!!!!!!!!!

دانیال 12 فروردين 1391

پاسخ

با تبریک حضور مهندس سید مرتضی حسینی ، قطعه شعری تقدیم به حضور مبارکتان ، باشد که مقبول افتد :

هرجا کـه روم از تـو درآنجـا خبری هست
در هـرگـذرازشـوق توشوریده سری هست
در دلشـدگـان چهـره زرخسـار تـو دیدم
ازعشـق تـو در دلشـدگان هم اثری هست
سرگشته شـدم تـا کـه رسم بـرسرکویت
وصف رخ تـو نغمـه هـررهگـذری هست
در باغ و گلستان هرچه دیـدم ونـدیـدم
در بـاغ وبهـا رتـو گل تـازه تـری هست
سرگشتـه دلا کـزتـو زبهـزاد شنیـدیم
در ما سری از عشق تو شور دگـری هست

کرامت 12 فروردين 1391

پاسخ

با سلام حضور دوست و همکار قدیمی ، گفتم گرچه ما به شعر و شاعری نمی خوریم اما ارسال چند بیت به رسم احترام ، خالی از لطف نیست .....


اي عشق، اي ترنم نامت ترانه‌ها
معشوق آشناي همه‌ عاشقانه‌ها
اي معني جمال به هر صورتي که هست
مضمون و محتواي تمام ترانه‌ها
با هر نسيم، دست تکان مي‌دهد گلي
هر نامه‌اي ز نام تو دارد نشانه‌ها
هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه، خوشه‌ي گندم به دانه‌ها
شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دريا به موج و موج به ريگ کرانه‌ها
باران قصيده‌اي است تر و تازه و روان
آتش ترانه‌اي به زبان زبانه‌ها
اما مرا زبان غزل‌خواني تو نيست
شبنم چگونه دم زند از بي‌کرانه‌ها
کوچه به کوچه سر زده‌ام کو به کوي تو
چون حلقه در به در زده‌ام سر به خانه‌ها
يک لحظه از نگاه تو کافي است تا دلم
سودا کند دمي به همه جاودانه‌ها

کریم 12 فروردين 1391

پاسخ

تقدیم به دوست و همکار قدیمی ام (سید مرتضی حسینی )، امیدوارم گذشته ها را فراموش و دست در دست هم دهیم به مهر تا شهر خود را نمائیم آباد ...........................

نان را از من بگیر، اگر می خواهی
هوا را از من بگیر اما
خنده ات را نه.

گل سرخ را از من مگیر،
سوسنی را که می کاری،
آبی را که به نا گاه
در شادی تو سرریز می کند
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می زاید.

از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی،
اما خنده ات که رها می شود
و پروازکنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می گشاید.

و عشق من، خنده تو
در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی ، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاریست
بخند، زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیری است آخته.

خنده تو، در پائیز
در کناره دریا
موج کف آلوده اش را
باید بر افرازد،
و در بهاران ، عشق من
خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم،
گل آبی،گل سرخ
کشورم که مرا می خواند.

بخند بر شب
بر روز، بر ماه،
بخند بر پیچاپیچ
خیابان های جزیره، بر این پسر بچه کمرو
که دوستت دارد،
اما آن گاه که چشم می گشایم و می بندم،
آن گاه که پاهایم می روند و باز می گردند،
نان را، هوا را،
روشنی را، بهار را،
از من بگیر.
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم